بیستون در راه است…….

 

“بنام زمستان آفرین”

هنوز “دیماه “است و من این ماه زمستانی را که با بارش برف همراه می شود را دوست می دارم ،همینطور “مادر”را که در “هشتمین”روزش چشمهایم را به آسمان

دنیا گشود و متولدم کرد …همینطور “یازدهمین “روزش را که من را نشاند بر شاخسار

شکوفه ی “عشقی ” که فراموشم نخواهد شد…و خاطرات شیرینتری که این روزها من را کلمه می کند و “غزل”می شوند بر مرور شاعرانگی هایم….

1:

آدمي فقط در يك صورت حق دارد به ديگري از بالا نگاه كند و آن هنگامي‌ست كه بخواهد دست ديگري كه بر زمين افتاده را بگيرد تا بلندش كند…

«گابریل گارسیا مارکز»

2:

برای کشف اقيانوس­های جديد بايد شهامت ترک ساحل آرام خود را داشته باشيد.

اين جهان، جهان تغير است نه تقدير! “تولستوی”

 

3:

سرشارم از فکرهای تازه و مصراعهایی که باید غزل شوند و چهارپاره…عاشق، كم است، سخن عاشقانه، فراوان