بیا مرا ببر ای !عشق با خودت به سفر….

“یا لطیف”

می نویسم به نام تو و سوگندی که به جان همین قلم یاد کردی…یادت می کنم در پسینه ها و وا پسینه های شبانه روزم…و می نویسمت با خودکاری که هر چقدر تو را غزل کرد و رباعی و دو بیتی

دچارترم کرد برای بودن و سرودن و نوشتن.!حالا هوای من شده خوب از هوای تو…!

“خدای مهربانم!

گفتم: چقدر احساس تنهايي مي‌كنم …
گفتي: فاني قريب
.:: من كه نزديكم (بقره/۱۸۶) ::.

گفتم: تو هميشه نزديكي؛ من دورم… كاش مي‌شد بهت نزديك شم …
گفتي: و اذكر ربك في نفسك تضرعا و خيفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پيش خودت، با خوف و تضرع، و با صداي آهسته ياد كن (اعراف/۲۰۵) ::.

گفتم: اين هم توفيق مي‌خواهد!
گفتي: ألا تحبون ان يغفرالله لكم
.:: دوست نداريد خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲) ::.

گفتم: معلومه كه دوست دارم منو ببخشي …
گفتي: و استغفروا ربكم ثم توبوا اليه
.:: پس از خدا بخوايد ببخشدتون و بعد توبه كنيد (هود/۹۰) ::.

گفتم: با اين همه گناه… آخه چيكار مي‌تونم بكنم؟
گفتي: الم يعلموا ان الله هو يقبل التوبة عن عباده
.:: مگه نمي‌دونيد خداست كه توبه رو از بنده‌هاش قبول مي‌كنه؟! (توبه/۱۰۴) ::.

گفتم: ديگه روي توبه ندارم …
گفتي: الله العزيز العليم غافر الذنب و قابل التوب
.:: (ولي) خدا عزيزه و دانا، او آمرزنده‌ي گناه هست و پذيرنده‌ي توبه (غافر/۲-۳ ) ::.

گفتم: با اين همه گناه، براي كدوم گناهم توبه كنم؟
گفتي: ان الله يغفر الذنوب جميعا
.:: خدا همه‌ي گناه‌ها رو مي‌بخشه (زمر/۵۳) ::.

گفتم: يعني بازم بيام؟ بازم منو مي‌بخشي؟
گفتي: و من يغفر الذنوب الا الله
.:: به جز خدا كيه كه گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/۱۳۵) ::.

گفتم: نمي‌دونم چرا هميشه در مقابل اين كلامت كم ميارم! آتيشم مي‌زنه؛ ذوبم مي‌كنه؛ عاشق مي‌شم! … توبه مي‌كنم
گفتي: ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين
.:: خدا هم توبه‌كننده‌ها و هم اونايي كه پاك هستند رو دوست داره (بقره/۲۲۲) ::.

ناخواسته گفتم: الهي و ربي من لي غيرك
گفتي: اليس الله بكاف عبده
.:: خدا براي بنده‌اش كافي نيست؟ (زمر/۳۶) ::.

گفتم: در برابر اين همه مهربونيت چيكار مي‌تونم بكنم؟
گفتي:يا ايها الذين آمنوا اذكروا الله ذكرا كثيرا و سبحوه بكرة و اصيلا هو الذي يصلي عليكم و ملائكته ليخرجكم من الظلمت الي النور و كان بالمؤمنين رحيما
.:: اي مؤمنين! خدا رو زياد ياد كنيد و صبح و شب تسبيحش كنيد. او كسي هست كه خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت مي‌فرستن تا شما رو از تاريكي‌ها به سوي روشنايي بيرون بيارن . خدا نسبت به مؤمنين مهربونه (احزاب/۴۱-۴۳)

پی نوشت 1:

من ،این نقاش جادو را نمی دانم.نمی دانم     (مولانا)

تو !پناه منی!وقتی راهها با همه ی وسعتشان باریک می شوند.      (دعای عرفه)

3 دیدگاه برای “بیا مرا ببر ای !عشق با خودت به سفر….”

  1. فاطمه گفته:

    سلام سولماز عزیز.
    خیلی زیبا می‌نویسی میگن سخنی که از دل براید لاجرم بر دل نشیند.
    هروقت نوشته‌هات رو میخونم دلم میلرزه. خیلی دوستشون دارم و مرتب میخونمشون. اگه چیزی نمی‌نویسم بخاطر اینه که نمیدونم چی بگم که ارزش نوشته‌هات رو داشته باشه.

  2. فرشته گفته:

    تو !پناه منی!وقتی راهها با همه ی وسعتشان باریک می شوند.

  3. فرشته گفته:

    همیشه می‌خوانم دل‌نوشته‌های عاشقانه و نجواهای زیر لبت را، و آرام می‌گیرد این دل دمدمی‌ام با خواندن دلارام‌هایی که برایم می‌نویسی…

    می‌نویسم من هم دلتنگی‌ها را و می‌خوانم باز آنها را… می‌خوانم و گاهی می‌خندم به خودم، و گاهی دلتنگ‌تر می‌شوم، دلم می‌گیرد از این‌همه دلتنگی، می‌خواهم فریاد بزنم، فکر می‌کنم با نوشتن تمام نمی‌شود،َ باید فریادی زد تا خالی شد… می‌خواهم تمام شوم….. تا تهِ تهِ وجودم، می‌خواهم خالی شوم از هرچه من است، می‌خواهم ما شوم، حتی برای لحظه‌ای….. دلم برای «ما» تنگ شده….

    باز هم برایم بنویس که آرامم می‌کند و هرلحظه به ما نزدیکتر….

دیدگاهی بنویسید