کجا دانند حال ما سبکبالان ساحلها!!

“یا لطیف” 

صبح است ،کمی خیس و سرد،تمام شب را باران یکریز باریده و همه ی برگهای سبز را به دست جویبار سپرده و خالی کوچه را نمناک از هوای پاییز تن طلایی کرده…پنجره را باز می کنم نسیم سردی می نشیند روی برگه های روی میز و صفحه های کتاب را ورق می زند….پاییز دارد می آید و من تمام سلولهایم دارند جان می گیرند….مست می شوم از  موسم آمدنش …آرام…خونسرد و پر از جزئیات… هی !نگاه می کنم به آسمان بدون آنکه بدانم کجای زاویه دار جهان ایستاده ام!حالم خوب است…آنقدر که این مستی و شعف را می توان لا جرعه سر کشید…رها و بی دغدغه..با بودن و خواندن و رفتن و آمدنهای پر شتاب در بطن مهر و آبان و آذر  شادم….پر می گیرم در آسمان بلند خیال رنگارنگی برگها و شاخسارها و بیکرانگی گندمزار. حتا غروبهایش برایم بی نظیرترین تصویرهاست…خدای صبورم!چقدر خوشحالم که تو هستی و من از بودنت رنگ می گیرم و فارغ می شوم از هر چیزی که ذهنم را می آشوبد و دلتنگ می کند.. پرواز در این پادشاه ترینه ی فصلها بی تسلی خواندن غزلها و مرور آنها عبوری ست بیهوده،و گر نه من کجا و خمار مستی در پاکترین هوای کوهستانی شهر  کجا!و چقدر بی خبرم از این همه تردید این فصلنامه که چه می شود و چه خواهد شد؟دارم تمرین می کنم روی پاهای خدا بایستم  تا اندازه ی خورشید بالا بیایم تا روی “ماهش”را ببوسم.

 

پی نوشت 1:

“خدایا به من تلاش در شکست,صبر در نومیدی,رفتن بی هجران,جهاد بی سلاح,کار بی پاداش,فداکاری در سکوت,دین بی دنیا,عظمت بی نام,خدمت بی نان,ایمان بی ریا,خوبی بی نمود,گستاخی بی حامی,مناعت بی غرور,عشق بی هوس,تنهایی در انبوه جمعیت و دوست داشتن بی آنکه دوست بدارند روزی کن.” استاد دکتر علی شریعتی –

 

پی نوشت 2:

و با وجود تمامی سوختن‌هایش، و با وجود تمامی پیامدهایش، و با وجود تمام اندوهی که شب و روز در ما ماندگار است و با وجود گردباد و هوای بارانی٬ به زندگی سوگند، عشق برجای می‌ماند فرزندم، عشق شیرین‌ترین ِ سرنوشت‌هاست فرزندم…

 

 

«فالگیر، نزار قبانی»

2 دیدگاه برای “کجا دانند حال ما سبکبالان ساحلها!!”

  1. فرشته گفته:

    پاییز، فصل آغاز بارش شاعرانه‌هاست، فصل سرشار شدن از عشق، فصل تمام خوبی‌ها، …..
    ….
    فصل تمام زیبایی‌ها مبارکت باد…

  2. نیکو گفته:

    روی ماه خداوند را ببوس! دختر با احساس بلاگستان!:*

دیدگاهی بنویسید