که حال تب زده را آشنای تب داند….

يا لطيف»

«اگر عشق را به احساسی زودگذر، به هیجانی لذت‌بخش در انسان تبدیل کنیم، آن‌گاه با سخن گفتن از دستاوردهای عشق فقط دام‌هایی برای ضعیفان گسترده‌ایم. هیجانات زودگذر بی‌گمان در هر انسانی یافت می‌شود، اما اگر مستمسک عمل وحشتناکی قرار گیرند که عشق آن‌ را هم‌چون دستاوردی جاویدان تقدیس می‌کند، آن‌گاه همه چیز، هم دستاورد و هم مقلد گمراه آن، از دست می‌روند.»

 ترس و لرز- کی‌یر کگورد

1:

تعجب نکن از این‌که گاهی وقت‌ها بعضی از عهدها فراموش‌م می‌شود. از این‌که بهانه گیر شده‌ام؛ از این‌که عصیانت می‌کنم… تو که این دخترک را خوب می‌شناسی؛ سر به هواست و مغرور… همه‌ی این کارها را می‌کند تا به تو بگوید چقدر دلش برای آغوش تو تنگ شده… دلش نوازش‌هایت را می‌خواهد… نمی‌شود همیشه خدایش بمانی؟

6 دیدگاه برای “که حال تب زده را آشنای تب داند….”

  1. ناصرعزیزخانی گفته:

    سلام بر بانوی شعر شاهد

    قلمت همیشه شکوفا باد…

    من عاشق پر و پا قرص نثر شما هستم و همیشه لذت میبرم…

    به امید دیدار

  2. laleh ashck گفته:

    slam solmaz jon khobi?
    hz eshgh nago ke dig eyadam rafte chejori minevisandesh

  3. آدینه گفته:

    دلم برای مهربانی هایت تنگ شده عزیز همیشه همراه.

  4. حمیدرضا حامدی گفته:

    سلام
    به خواندن یک چهارپاره دعوتی!
    “تصور محض”
    در (میوۀ ممنوع)

    درود…

  5. ري را گفته:

    گاهي دلم براي نگاه خدا تنگ ميشه …
    گاهي دلم براي خودم تنگ ميشه .. خود خودم …………

    چي بگم ؟؟؟

  6. خوشتر آید در نگاه عاشقی گفته:

    تو هنوز می نویسی ! خوش به حالت.خوش به حال ذوقت.خوش به حال قلمت.خوش به حال این صفحه غریب تنهایی و خوشا به حال من که مجنون وار به طریقت لیلایی هنوز نوشته هایت را می خوانم .شاید هم خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند و……

دیدگاهی بنویسید