دست از طلب ندارم تا كام من بر ايد…

چقدر نشانه هاي پاييز هشتاد و هشت را دوستر دارم…چقدر روزها نمن را در خودشان در امتداد بارانهاي يكريز دم صبح حل مي كنند و چقدر طنين تار استاد عليزاده غرقم مي كند در بطن خش خش برگهاي ريخته شد در كف باغچه و كنار حصار خانه!چقدر مادر آرام است و آرامش دروني اش صاف مي خورد روي گونه هاي براقم !وقتي نزديكيهاي اذان بيدار مي شوم و نگاهش مي كنم و بالاي سرش زيارت امين مي خوانم ….

چقدر هفت ،هشت هشتاد و هشت و هشت ،هشت و هشتاد هشتش را دوست خواهم داشت به تضمين دعاي سماتي كه خواندم و تولد امام مهربان آهوها كه پيشتر هدايايش را فرستاد و دلم را غرقه ي نور و شادي كرد….

آي!پاييز آفرين !از همه ي نعمتها و نقمتهايي كه شايسته ي پذيرش من مي كني ،ممنونم….دوستت دارم

دیدگاهی بنویسید