باران ببار جرعه نابی به کام “عشق”
السلام علیک یا ضامن آهوها…
هنوز برگریزان به اوج خودش نرسیده اما پاپیتال گوشه ی حیاط دل و دین می برد از تمام خالی شاعرانگی هایم.چقدر روزهای سختی را در مراقبه و مشارطه و…گذراندیم و چقدر هم سختیها پیش رو.اذکار را بم و زیر زمزمه می کنم انگار !نظر کرده شده ام.دلم برای استاد فاطمی خیلی خیلی تنگ شده،این روزها ی نزدیک به پایان ترم اگر مجال باشد بیشتر حظ معنوی برده و طیران را حتا در قالب کلمه نیز لمس می کنیم.در یک عصر جمعه ی پاییزی که بد جور سوز دعای سمات بر سلولهای وجودم نشست از خدا خواستم زیارت “حضرت معصومه و برادر غریبشان “امام رضا (ع)”را قسمت کند که خیلی زود مستجاب الدعوه شدم .کم کم دارم به نبض هستی نزدیک می شوم و خودم را جزیی از آن می دانم.بد جور خودم را قربانی اهدافم در زندگی کرده ام.خوشا به حال حضرت ابراهیم….
پی نوشت 1:
خدایا دلم ناطور بین الحرمین و سکوت بقیع می خواهد….ای مهربانترین مهربانان هر جا و هر لحظه و هر ثانیه خودم را در آرامشت تکثیر کن.
پی نوشت 2:
“من حیث لا یحتسب”…
21 دسامبر 2008 در 7:50 ب.ظ
سولماز عزیز! دعایم کن که سخت محتاج دعا هستم.بخصوص که نزد آن مهربانی که نمی دانم دل می برد از عالم و آدم یا دل را گرویی می گیرد نزد خودش! دل من که جا مانده نزد ضریحش! خیلی محتاج دعایت هستم.
26 دسامبر 2008 در 2:55 ب.ظ
salam solmaz khanum
are inshalah daram miram ye chan dvaghti bemunam
na baba tanha miam ayal koja bud!!!!
man ke hastam mamulan shoma kam peyda ieee
setaree sheyliii
inshalah klee kare to ham radif beshee va betuni har koja ke delet mikhad beri
27 دسامبر 2008 در 4:44 ب.ظ
باسلام
حتمارفتی زیارت وبرگشتی .صفایی داردحرم هرموقع رفتی ماراهم ازدعای خیر بی بهره نگذار
5 ژانویه 2009 در 10:52 ب.ظ
ممنون كه به يادم بودي… به مادر سلام برسان