سینه خواهم شرحه شرحه از فراق

گفتم: آیه ای بخوان

آیه نیست این‌که گفته‌اند دو با دو می‌شود چهار

دو دست عاشق با دو دست معشوق می‌شود یک.

 

«شرق بنفشه، شهریار مندنی‌پور

 

1:خوبم،اگر خوب نبودم و سرشار از شعر نمی توانستم اینهمه آشوب دلتنگی را تاب بیاورم…همینقدر که هنوز نوشته هایم بوی غزل و رباعی و دو بیتی می دهند باعث تسلی ست و الا این همه روز مرگی را طاق کشیدن کار من نیست!شبها “سعدی” می خوانم به قول دوستی،”سعدی درمانی”هنوز جواب می دهد …وگر نه من کجا و این همه خمار مستی کجا.هیچ چیز این روزها جز صدای شجریان آرامش  خیال نمی دهد …

دو چشم مست می‌گونت، ببرد آرام هوشیاران

دو خواب آلوده بربودند، عقل از دست بیداران

گر آن عیار شهرآشوب، روزی حال من پرسد

بگو خوابش نمی‌گیرد، به شب از دست عیاران

یک دیدگاه برای “سینه خواهم شرحه شرحه از فراق”

  1. درهم نوشتهای خواهران تقریبا دوقلو گفته:

    خورشید که تمام شود،
    آغوش مادر گرمت می کند.
    مهتاب که تمام شود،
    نور ستاره چشم هایت را روشن می کند.
    آسمان که تمام شود،
    به زمین چشم خواهی دوخت.
    زمین که تمام شود
    روی اقیانوس قایقی می سازی و نفس می کشی.
    هوا که تمام شود
    حال و هوای عشق مرا تنفس می کنی.
    اما
    .
    .
    .
    .
    .
    نگاهم که تمام شود،
    تو هم تمام می شوی.

دیدگاهی بنویسید