مگر از وفای عهدی که نه بردوام داری
مرا با این بالش و این دو تا ملافه و این سه تا شکلات
روی میزت راه می دهی؟
میشود وقتی مینویسی
دست چپت توی دست من باشد؟
اگر خوابم برد
موقع رفتن
جا نگذاری مرا روی میز!
از دلتنگیت میمیرم.
وقتی نیستی
میخواهم بدانم چی پوشیده ای
و هزار چیز دیگر.
عباس معروفی
پی نوشت:
اردی بهشت انگار دارم دوست می دارمت .
6 می 2010 در 8:01 ق.ظ
سلام خانمي … منم ارديبهش را همي دوست مي دارم …
8 می 2010 در 1:42 ق.ظ
با سلام…
اولین غزل امسال را سرودم
اگر تمایل دارید دیدن بفرمایید
دلم برای زنجان(زادگاه پدرم) تنگ شده است
به امید دیداری نزدیک
یا حق!
9 می 2010 در 12:17 ق.ظ
و تو همیشه همراه منی چون دوستت دارم.
11 می 2010 در 10:59 ب.ظ
نمایشگاه تا چندروز دیگه بیشترنیستا:-(
12 می 2010 در 11:31 ق.ظ
محبوب جانم…وعده ي ديدار نزديك است…