سالي كه نكوست از بهارش پيداست
تو !!!هیچ احساس دٍین کردی ؟ دٍین به یک آدم به یک حیوان به یک درخت حتی دیوار ؟ … میدانی من خوش شانس بودم اما حقیقتش این است که من جواب خوبیهای خودم را گرفتم … آخر میدانی من هیچ وقت کسی را اذیت نکردم … نرنجاندم … نترساندم … دل کسی را نشکستم … آبروی کسی را نبردم … به کسی گیر ندادم … تهمت و بهتان نزدم … دروغ نگفتم … پس این حقم بود … بزار به ات بگویم اگر بخواهی خوب بمانی خیلی سختی میکشی … خدا بدجوری آزمایشت میکند ..فقط !خدایا درد را با صبر ارزانی کن و صبر را با مهر ببخش و مهر را بر قلب منقوش کن و آرامش را در مرگی با عزت ارزانی نما … خدایا به رفتگان رحمت و به ماندگان حرمت و شعور عطا کن …
1: بهآر هشتاد ونه هم نرم،نرمک دارد خودش را به جوانه زدن شکوفه های گیلاس خانه ی پدری می رساند.یکسال نوی دیگر کاش !بهآری شود تمام دلم و سرشار شوم از عطر و طراوت همین شکوفه های صورتی…
تا منزل آدمي سراي دنياست
كارش همه جرم و كار حق لطف و عطاست
خوش باش كه آن سرا چنين خواهد بود
سالي كه نكوست از بهارش پيداست
4 مارس 2010 در 1:55 ق.ظ
سلام
به دیدارم بیا
منتظرم
یاحق!
6 مارس 2010 در 9:17 ب.ظ
چقدشعرآخرت دلنشین بودسولمازجان
8 مارس 2010 در 3:13 ب.ظ
سرشار از شادیهای جان بخش باد لحظه هایت. دوسه روزی رفتیم مشهد برایت دعا کردم.
تمام خوبیها را برایت آرزو دارم.
9 مارس 2010 در 9:57 ق.ظ
يك بهار ديگر به بهارهايم افزوده شد
بهارهايي كه بي ثمر آمدند و رفتند و من هنوز اندر خم يك كوچه ام!
9 مارس 2010 در 7:06 ب.ظ
جلو جلو مبارکه سال نو!!
19 مارس 2010 در 11:59 ق.ظ
بابت شعر ممنون.
دخترک, من که خسته شدم از بس هر چی بلا سرم اومد, اونایی که راحت بودن گفتن: دم نزن, مصلحته و امتحانه و می خوادت و از این حرفا… اگه نمی خواستمون چه می کرد.
سال بسیار خوبی را برای تو و خانواده ات به خصوص همراه با مادرت, آرزومندم.
سالم و شاد باشی.