نو بهار است انگار!!!!!!
آی تو که مهربانترین بخشندگانی ،به آسمانت بگو دستهایش را تا بیکرانها بگشاید و من را در آغوش بی وسعتش
بگیرد تنگ….آنقدر ها که این تلنگرهای باران زده ی بهاری از من جدا شوند….
آی خدایا!شبها حواست به اتاق صورتی ام باشد !گوشهایت را به پنجره نزدیک کن می خواهم در گوشی حرف بزنیم…حتا شکوفه های درخت پشت پنجره هم نشنود…
آی دریاترین خدای زندگی ام!در دسترس باش!!
18 آوریل 2010 در 10:18 ق.ظ
آنان که دلم را گریاندند، امروز با هم گریستیم و اشک انسان را زلال می کند … چه کودکانه بودن انسان را فرشتشه وار می پروراند
کاش می شد پیش یک نفر گریه کرد که قدر اشک هایت را بداند….